بررسی هرمنوتیک و مفهوم آن در معماری و فلسفه- در 85صفحه-docx

دسته بندي : فنی و مهندسی » معماری
هرمنوتیک و معماری
بطوركلي مي‌توان بيان كرد كه ارتباط هرمنوتيك با هنر و معماري از طريق تأويل موشكفانه و تفسير صورت مي‌گيرد در اين روش اثر هنري همچون يك متن نگريسته مي‌شود, متني گشوده كه خوانده مي‌شود.

خواندن يك اثر هنري همانا درگير شدن با آن, برخواندن نشانه‌هاي نهفته در آن متن و تأويل آن نشانه‌ها است. ما عموماً متن را براي يك نوشتار به كار مي‌بريم و خواندن را خواندن كلمات آن مي‌انگاريم اما خواندن متن معنايي فراختر دارد.

خواندن اين متن, همان ديدن و سفر كردن در آن است. با سفر در متن هر كس با توجه به پيش‌فرض‌هاي خود, گوشه و كنار آن را مي‌كاود و نشانه‌ها و مفاهيم نهفته در آن را براي خود بازخواني مي‌كند و معناهايي بر آنها مي‌نهد ديدن معماري بازآفريني متن است, با هر بار ديدن و سفر كردن در متن معماري, معماري دگرگون شده و دوباره ساخته مي‌شود.

تأويل متن در عرصه معماري كه در اساس از حوزه زبان‌شناسي و شيوه نقد زبان‌شناختي برخاسته است در سال‌هاي اخير در عرصه‌هاي مختلف بصري به كار گرفته شده است.

رومن يا كوبسن (1982ـ1894) زبان‌شناس روسي معتقد است كه اثر هنري سه مفهوم را با خود حمل مي‌كند كه عبارتند از, زمينه, رمزگان (كد) و تماس.

ـ زمينه به تاريخ, اجتماع, فرهنگ و موقعيتي كه اثر هنري در بستر آن شكل گرفته است اشاره مي‌كند و تابع زمان است.

ـ مقصود از رمزگان يا كد, نظام نشانه‌شناختي است كه اثر هنري را مي‌سازد و واسطه فهم ما از آن است رمزگان در اثر معماري بيشتر به عناصر معماري همچون در, پنجره, سقف و ... اشاره دارد و از آنجا كه حاصل فن‌آوري‌اند همواره تغيير مي‌كنند و تحت تأثير تكنولوژي قرار دارند.

ـ تماس نيز به شكل و قالب اثر هنري اشاره دارد و شكل تماس متناسب با زمان تغيير مي‌كند. تماس درواقع همان كار و اثر معماري است كه بصورت كالبد بنا جلوه‌گر مي‌شود.

بعنوان مثال در معماري گوتيك شكل غالب تماس كليسا است كه رمزگان آن, معرف شيوه تفكر مسيحيت آن دوره و توجه به اوج, آسمان و جهت محراب در قالب رمزگاني چون ستونهاي مرتفع و شيشه‌هاي ملون است.

از اين منظر معماري را نيز مي‌توان به مثابه يك متن خواند. كلمه‌هاي اين متن احجام, بافت‌ها, خطوط و عناصر معماري است كه با هم تركيب مي‌شوند و اثر معماري را مي‌سازند. گونه‌هاي تركيب, معرف سبك‌ها و شيوه‌ها هستند.

ـ اين نگاه, متن معماري را به زمان مي‌دوزد. اثر معماري زمانمند و عصري مي‌شود, چرا كه مبتني بر خواندن است و خواندن, كه بازآفريدن هرباره متن در تجربه‌اي تازه و سفري متفاوت است. در ميانكنش افق‌هاي معنايي مسافر / متن هر دم تازه‌تر مي‌شود.

و از اين‌رو معماري از حالت فرآورده (product) خارج شده و تبديل به فرايند (process) مي‌شود. فرآورده محصولي است كه هيچ دخل و تصرفي در آن نمي‌توان كرد. اما فرآيند كه حاصل سفر, تأويل و بازآفريني است, زندگي و دوام مي‌يابد و طراحي امري مي‌شود كه با تأويل و تفسير انساني همراه است.

علاوه بر روش فوق كه اصطلاحاً روش متن‌گرايانه مي‌باشد رويكرد ديگري نيز در خصوص ارتباط هرمنوتيك و معماري مطرح مي‌باشد كه تحت عنوان پديدارشناسي پايه‌ريزي گرديده است.

در اين رويكرد چيزها را چنانكه هستند مي‌بيند در اين رويكرد كه قالبي تجربي دارد هدف ارائه توصيفهاي كمي و جمع‌آوري اطلاعاتي كه بر مبناي آن بتوان قوانيني تدوين كرد تا اقدامات و رفتارها را پيش‌بيني كند نيست بلكه درك ماهيت اصلي وجود انسان (در رابطه با مكان و فضا) مورد نظر است. پديدارشناسي در جستجوي معاني رويدادها و نه علّت آنهاست.

رويكرد پديدارشناسي يك رويكرد توصيفي مبتني بر مشاهده دقيق مي‌باشد.

در اصل رويكرد پديدارشناسي معتقد است كه هر "چيز / شي" تنها به واسطه "بازتاب" يا وضوح نسبت ميان زمين و آسمان فهميده مي‌شود و چيزها / اشيا چونان آشكارگي حضور. هنگاميكه اين آشكارگي حضور در قالب معماري اجرا مي‌شود (تحقق مي‌يابد) و به تعبيري تجلي پيدا مي‌كند ناگزير به عنوان امري مرتبط به لحظه‌هاي كاربرد تأويل مي‌شود. هدف از پديدارشناسي اين است كه چگونه با اعمال روش پديدارشناسي مي‌توان موانع تفهم و دريافت آثار هنري را از ميان برداشت و تقرّبي به معاني و به عالم هنر پيدا كرد و از اين طريق چگونه مي‌توان به تفسير و تفهم هنر و آثار هنري دست يافت پديدارشناس مستقيماً به خود چيزها روي مي‌آورد.

پديدارشناسي بدان معنا است كه بگذاريم تا آنچه خود را مي‌نماياند, بدان نحو كه خود را از خود نمايش مي‌دهد, ديده شود.

كريستيان نوربرگ شولتز از طريق آشنايي با هايدگر و پياژه توانست نظرياتش را كامل كند و روش پديدارشناسي را به عنوان بهترين طريق دستيابي به جوهر واقعي معماري پيشنهاد كند. هدف شولتز مطرح كردن معماري به مثابه يك ميراث فرهنگي انسان بود: هنر ساختن مكانهاي معني‌دار و عيني. آن‌گونه كه از ديدگاه پديدارشناسانه مطرح مي‌شود.

در تفكر شولتس در محيط واقعي و نه در فضاي تجريدي علوم ابژه و سوژه, يعني محيط و انسان, از يكديگر تفكيك‌ناپذير هستند و بنابراين انسان در محيط نه در مقام مشاهده‌كننده, كه در رابطه همزيستي با اشياء و موجودات و مكاني است كه خود جزئي از آن به شمار مي‌آيد.

در بحث از فضا به عنوان يك پديده غيرخطي و ناهمگن از شرايط نبود جاذبه و تأثيرات آن بر معماري صحبت مي‌شود. در زندگي روزمره انسان, زمين مسطح بوده و تأثير شكلي جاذبه يك پيش‌فرض مهم است. پيش‌فرضها به گفته شولتس در درك محيط نقش اساسي را ايفا مي‌كنند. زيرا شناخت محيط در حقيقت نوعي بازشناسي است نه اكتشاف تجربي. مكان و محيط هويتي ثابت دارند كه به آنها اجازه مي‌دهد مرتباً تعبير شوند و تغيير يابند. اصل هنر تمايز و هويت است. آنچه پديده‌هاي يك مكان را به يكديگر مربوطه مي‌كند تقليد آنها از يك فرم ازلي و ثابت نيست. بلكه شيوه مشترك بودنشان در جهان است.

شولتس پيش از مطرح كردن فضاي معماري از فضاي هستي سخن مي‌گويد و براي توضيح مطلب از تئوري پياژه استفاده مي‌كند: فضاي هستي همان سيستم نسبتاً پايدار از تصاوير ادراكي است كه در ذهن ما نقش بسته است و هسته چنين فضايي از سالهاي اول زندگي شكل‌ مي‌گيرد. روش شناخت معماري را شولتس روش فنومنولوژيك يا روش طبيعي شناخت پديده‌ها مي‌نامد.

بدين‌ترتيب در رويكرد پديدارشناسي شهر به عنوان پديده‌اي كالبدي فضايي در نظر گرفته مي‌شود. كه مسائل آن با شرايط خود آن مورد بررسي قرار مي‌گيرد.

براي شناخت پديده بدين‌ترتيب, يعني پديده‌ها چنانكه هستند, نوربرگ شولتس, سه جنبه را مطرح مي‌كند:

1ـ ريخت‌شناسي
2ـ توپولوژي
3ـ گونه‌شناسي

1ـ ريخت‌شناسي: به چگونگي فرم ساخته شده مي‌پردازد. (شكل ساخته شده)

2ـ توپولوژي: به نظم فضايي مي‌پردازد و در هر اثر معمارانه بصورت سازماندهي فضايي‌ ترجمان مي‌شود.

3ـ گونه‌شناسي: به بيان شيوه‌هاي اسكان مي‌پردازد و گونه‌ها صورتهاي نوعي هستند كه در هر اثر معماري با شكلي خاص پديدار مي‌شوند.

اين سه جنبه به قول شولتس زبان معماري را تشكيل مي‌دهند كه با استفاده از آن مي‌توان كليت‌ها و جنبه‌هاي ساختاري عام حاكم بر آثار معماري و شهرسازي را بازشناخت و زبان را به كمك آنها تعريف كرد.

علم هرمنوتيك كه با ديگاههاي هايدگر و گادامر پا به عرصه كلامي و فلسفي و
ادبي وعلوم مختلف گذاشت، در ابتدا با نقد ادبي و چالشهايي در اين باب اغاز شد. هرمنوتيك (hermeneutics) در فعل يوناني هرمينويين (hermeneuein) نهفته است كه عموما به تاويل كردن ترجمه مي شود. كاوش درباره اصل و منشا اين دو كلمه، ‌ماهيت تاويل را در علم كلام و ادبيات به طرز شگفت آوري روشن مي كند و در زمينه بحث كنوني نيز پيش در آمد ارزشمندي است به فهم علم هرمنوتيك جديد!
انديشه هاي هايدگر مرز نمي شناسند، او درباره ي بسياري از نكات و مسايل فلسفي نظر دارد. مساله هايدگر را به نحوي ساده گرايانه مي توان اين گونه بيان كرد. معناي هستي چيست؟ آواي هستي كدام است؟ ... نكته جالب توجه اين است كه نقطه شروع فلسفه هايدگر با آن همه پيچيدگي ها و دشواري ها كه زبانزد همگان شده جنين پرسش ساده اي است كه به ذهن هر كودكي مي آيد، بي آنكه هرگز پاسخش را بيابد.
سرلوحه كتاب هستي و زمان هايدگر جمله اي است از مكالمه افلاطون :« اكنون ... بياييد و مطلب را بر ما روشن كنيد. هنگاميكه از باشنده سخن مي گوييد،‌مرادتان چيست؟ بي گمان منظورتان از ديرباز بر خودتان روشن است. ما نيز پيش تر گمان مي برديم كه مقصود شما را دريافته ايم ولي در اين دم كاملا ناتوان شده و درماندهايم.». هايدگر مي كوشد تا با آشكار نمودن مفاهيم مد نظرش هرمنوتيك را معنا نمايد. او يادآور ميشود هر چيز (هر ابژه ي) اين جهان بر ما ظاهر مي شود، هر شكل ظهور حتي ساده ترين شكل آن آشكار شدن چيزي است. آگاهي ما از چيزي، و به سوي آن چيز است. اين آشگارگي همواره مجموعه اي از باورها يا فرض ها را همراه دارد، چيزهايي چون واكنش هاي طبيعي، ارزش گذاري ها،‌ رويكردهاي عاطفي و حسي. پس نسبتي هست ميان آنچه آشكار مي شود و آنچه به سوي آشكارگي پيش مي رود.
اما آنچه كه مسبب ايجاد ارتباطي ميان گستره بين هرمنوتيك و معماري گشت از آن بعد است كه آفرينش معماري به طور كلي دوبعد دارد صورت يا فرم و معنا يا مفهوم. اين دو مقوله درطول تاريخ معماري و به خصوص معماري معاصر بحث انگيزترين مباحث د معماري بوده اند. آفرينش معماري روندي است كه با مقولات ذهني و معنايي معمار آغاز مي گردد و در نهايت به مقولات عيني و صوري مي انجامد و سپس مخاطب آن بازخوردي معنايي و ذهني از آن خواهد داشت. در طي اين پروسه از شروع خلق معماري تا باز تصويري ذهني مخاطب هرمنوتيك يا تاويل بسيار تاثير گذارند و همواره سوال برانگيز!
اما ساختمان ها،‌ نظامي از نشانه هاي زباني نيستند كه صرفا وظيفه انتقال پيام را بر عهده داشته باشند. معماري پيش از آنكه حرفي براي گفتن داشته باشد، بايد فضايي براي زيستن فراهم آورد. با اينكه يكي از مولفه هاي اصلي تجربه فضا، فهم، معنا و محتوا يا پيام آن فضا است، ولي مواجهه انسان با محيط مصنوع و حتي محيط هاي طبيعي، فقط به جنبه ادراك معناي آن محيط، محدود و منحصر نيست. تجربه فضايي جزيي از زندگي و آميخته با آن است، زندگي روزمره هيچ گاه از تجربه فضايي يا تجربه در مكان بودن تهي نيست، اما همه تجارب، تجارب معطوف به ادراك پيام نيستند. اگر تجربه كردن هم معنادار بودن دانسته شود، آنگاه اگر معنايي از فضا ادراك نكنيم بايد نتيجه بگيريم كه هيچ تجربه اي را از سر نگذرانده ايم، كاملا واضح است كه چنين تجربه اي نادرست است. عدم برقراري ارتباط مفهومي (conceptual) با ساختمان نيز نوعي تجربه است. ادراك معنا يا عدم ادراك معنا هر دو بخشي از تجربه اند. گر چه غناي بسياري از تجارب فضايي در گرو ادراك معنا از محيط است، اما برخي اوقات معلول و متاثر از حضور معنايي متعالي است؛‌ احساس دروني كه از مكان بر نمي خيزد بلكه رنگ وبوي خود را بر مكان مي افكند.
يك ساختمان كاملا فرمال كه نه چيزي را تصوير مي كند و نه بيانگر احساس يا ايده اي است، به هيچ وجه كاركرد يك نما را ندارد. آن بنا در واقع بيانگر برخي خصوصيات خودش است و صرفا خود را از ساير ساختمانهايي كه ابدا اثر هنري نيستند، متمايز مي كند.
از آنجا كه ارزش ومعناي شي به خاطر مجاورت آن با رويدادي معنايي با اهميت است، لذا توجه ما به آن شي صرفا به دليل قابليت آن در بازآفريني ياد و خاطره آن رويداد است. بنابراين شي خود قابل اهميت نيست. چنان معنا و محتوايي، نمي تواند دليلي بر جلب توجه مخاطب به آثار معماري باشد.
يك تعبير (جنبه) از فهم زيباشناختي اين است كه معنايابي و ارزشگذاري اساسا به هم وابسته و مرتبط اند. بنابراين وقتي مخاطب مبادرت به شناخت يا به بيان دقيق تر فهم دلالت يك ساختمان يا هر اثرهنري مي كند، آن را ارزش گذاري كرده است.
اين تعبير مستلزم ادراكي از تجربه او است،‌ وقتي كه ناظر از منظر علايق زيباشناختي با اشيا مواجه مي شود مطابق چنين نظريه اي، مي توان
دسته بندی: فنی و مهندسی » معماری

تعداد مشاهده: 1643 مشاهده

فرمت فایل دانلودی:.zip

فرمت فایل اصلی: docx

تعداد صفحات: 85

حجم فایل:273 کیلوبایت

 قیمت: 14,000 تومان
پس از پرداخت، لینک دانلود فایل برای شما نشان داده می شود.   پرداخت و دریافت فایل
  • محتوای فایل دانلودی: