شيوه هاى دعوت حضرت يوسف(ع)
دسته بندي :
علوم انسانی »
معارف اسلامی
عنوان مقاله: شيوه هاى دعوت حضرت يوسف(ع)
قالب فایل: WORD
فهرست مطالب:
مقدمه
1- خدا محوری
الف) تأکید بر توحید
ب) یادآوری فضل الهی و شکرگزاری دائم
2- تبلیغ عملی و غیر مستقیم
الف) مقاومت در برابر وسوسه و ترجیح زندان بر گناه
ب) تکریم پدر و مادر
ج) حلم، گذشت و بزرگواری
3- اتخاذ شيوه هاى متنوع براى پيشبرد دعوت
الف) تلاش براى دفع كامل اتهام
ب) زمينه سازى براى تأثيرگذارى بيشتر دعوت
ج) بهره بردارى بجا از تمام فرصتها
* بخشی از ابتدای مقاله:
مقدمه
يوسف فرزند يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم(ع) از پيامبران بنىاسرائيل و از انبياى عظام الهى است كه پس از تحمل محنتها و آزمايشهاى فراوان به مقام نبوت و حكومت رسيد و علىرغم اين فشارها و محنت ها در تمام مراحل زندگى ذرهاى به گناه و انحراف ميل نكرد و ستايش بليغ خداوندى را نصيب خود نمود. زيباترين داستان قرآن و به تعبير خود قرآن <احسن القصص» مربوط به اوست و تنها پيامبرى كه يك سوره كامل به قصه زندگانى و دعوت او اختصاص يافته هموست. نام يوسف 27 بار در قرآن و عمدتاً در سوره يوسف آورده شده و بسيار مورد مدح قرار گرفته است؛ نيز محتواى 98 آيه قرآن به زندگانى و دعوتش مربوط است. در این مقاله برآنیم تا شیوه های دعوت و تبلیغ این پیامبر بزرگ را مورد مطالعه و بررسی قرار دهیم.
1- خدا محوری
اساسىترين محور در تبليغ يوسف، حضور بارز تفكر توحيد در تمام مراحل و لحظات زندگى پر فراز و نشيب اوست. او در سختى و راحت، گرفتارى و آسودگى همواره بر خدا تكيه داشت و هيچ تكيه گاه ديگرى اختيار نكرد. اين خدا محورى و اتكال به ذات لايزال الهى از سويى در گفتار نغز او موج مىزند و از سويى چون خورشيدى نورگستر، تمام اعمال و رفتارهاى او را نيز تحت پوشش قرار داده است. بنابراين او هم در قول و هم در عمل، مبلّغ شايسته توحيد بود؛ براى نمونه، گفتار او سرشار از ياد و شكر خداست؛
إِنِ الحُكْمُ إِلّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلّا تَعْبُدُوا إِلّا إِيّاهُ... ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ...
قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّى أَحْسَنَ مَثْواىَ...
قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا...
ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِينَ
جلوه هاى اين خدا محورى را در شيوههاى متعدد تبليغى مىتوانيم دريابيم كه عبارتند از:
الف) تأكيد بر توحيد
جدا از تبليغ مؤثر عملى، در گفتوگوها و مناظرهها، بيشترين اصرار يوسف بر تثبيت يگانه پرستى در جان و روان مخاطبان بوده است؛ چرا كه جامعه مصر آن دوران، در اثر سلطه فرعونها و فرعون صفتان از خدا باورى و خدا پرستى حقيقى دورشده و به ورطههاى انحراف و شرك در افتاده بودند. در زندان خطاب به دو همسلول خود چنين مىگويد:
يا صاحِبَىِ السِّجْنِ أَأَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الواحِدُ القَهّارُ؛(1)
اى دو رفيق زندانيم، آيا خدايان پراكنده بهترند يا خداى يگانه مقتدر؟
ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلّا أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَآباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ؛(2)
شما به جاى او جز نامهايى را نمىپرستيد كه شما و پدرانتان آنها را نامگذارى كردهايد و خدا دليلى بر حقانيت آنها نازل نكرده است.
إِنِ الحُكْمُ إِلّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلّا تَعْبُدُوا إِلّا إِيّاهُ ذلِكَ الدِّينُ القَيِّمُ؛(3)
فرمان جز براى خدا نيست. دستور داده كه جز او را نپرستيد. اين است دين درست.
وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِى إِبْراهِيمَ وَإِسْحقَ وَيَعْقُوبَ ما كانَ لَنا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَىءٍ؛(4)
و آيين پدرانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب را پيروى نمودهام. براى ما سزاوار نيست كه چيزى را شريك خدا كنيم.
ب) يادآورى فضل الهى و شكرگزارى دائم
بهترين راه تحكيم پايههاى توحيد در اذهان انسانهاى عادى بيان آثار، نعمتها و كرامتهاى خداوندى است كه انديشه و وجدان مخاطبان را توأماً به خدا باورى ترغيب مىكند. يوسف در هر مرحله و موقعيت از حيات پربركتش نعمت و فضل الهى را يادآور مىشود و با اين يادآورىها ضمن اداى شكر الهى، تفكر الهى را در جان مخاطبان زنده مىسازد؛ زمانى، تركپرستش غير خدا و پيروى آيين ابراهيم را فضل الهى بر خود و ديگر مردمان مىشمرد؛
ذلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنا وَعَلَى النّاسِ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لايَشْكُرُونَ؛(5)
اين از عنايت خدا بر ما و مردم است، ولى بيشتر مردم سپاسگزارى نمىكنند.
و چون با پيشنهاد نامشروع مواجه مىشود؛
قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّى أَحْسَنَ مَثْواىَ؛(6)
گفت: پناه بر خدا. او آقاى من است. به من جاى نيكو داده است.
و وقتى توفيق زيارت پدر را مىيابد و ايام فراق پايان مىپذيرد، به شكرانه اظهارمىدارد:
وَقالَ يا أَبَتِ هذا تَأْوِيلُ رُؤْياىَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّى حَقّاً وَقَدْ أَحْسَنَ بِى إِذْ أَخْرَجَنِى مِنَ السِّجْنِ وَجاءَ بِكُمْ مِنَ البَدْوِ... إِنَّ رَبِّى لَطِيفٌ لِما يَشاءُ إِنَّهُ هُوَ العَلِيمُ الحَكِيمُ؛(7)
و يوسف گفت: اى پدر، اين است تعبير خواب پيشين من. به يقين، پروردگارم آنرا راست گردانيد و به من احسان كرد؛ هنگامى كه مرا از زندان خارج ساخت و شما را از بيابان كنعان باز آورد ... بهراستى پروردگار من به آنچه بخواهد صاحب لطف است، زيرا كه او داناى حكيم است.
در اين آيه به دو شيوه مستقيم (جمله ان ربى لطيف لما يشاء) و غير مستقيم (با بيان نعمتهاى الهى از جمله آزادى از زندان) شكر الهى را ادا نموده است. همچنين در صحنه معارفه برادران كلامى شكر آميز بيان مىكند؛
قالَ أَنَا يُوسُفُ وَهذا أَخِى قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لايُضِيعُ أَجْرَ المُحْسِنِينَ؛(8)
گفت: من يوسفم و اين برادر من است، به راستى خدا بر ما منت نهاده است. بىگمان، هركه تقوا و صبر پيشه كند، خدا پاداش نيكوكاران را تباه نمىكند.
و در پايان ماجرا رو به سوى خدا مىكند و چنين زمزمه مىنمايد؛
رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِى مِنَ المُلْكِ وَعَلَّمْتَنِى مِنْ تَأْوِيلِ الأَحادِيثِ فاطِرَ السَّموتِ وَالأَرضِ أَنْتَ وَلِيىِّ فِىالدُّنْيا وَالآخِرَةِ تَوَفَّنِى مُسْلِماً وَأَلْحِقْنِى بِالصّالِحِينَ؛(9)
بار پروردگارا، تو به من دولت دادى و از تعبير خوابها به من آموختى. اى پديدآورنده آسمانها و زمين، تنها تو در دنيا و آخرت مولاى منى؛ مرا مسلمان بميران و مرا به شايستگان ملحق فرما ....